load ing...

action blog

load ing...

action blog

this weblog powered by manoochehr.jamali

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۸/۱۷
    god
محبوب ترین مطالب
  • ۹۳/۰۸/۱۷
    god
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۱/۱۰/۲۱
    M&F
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۳، ۱۴:۴۷ - Afshin 72
    :((
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۸:۱۵ - ✘ y мσяÐέ
    :|
نویسندگان

۲۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۵
شهریور

من دیگه خسته شدم بس که چشام بـارونیه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بسه جنگ بی‌ثمر برای هر زیاد و کم

وقتی فایده‌ای نداره غصه خوردن واسه چی
واسه عشقای تو‌خالی ساده مردن واسه چی
نمی‌خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی‌خوام گناه بی‌عشقی بیفته گردنم

***********************

خداما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

************************

۱۵
شهریور
روی یک لینک کلیک می کنید . منتظرید تا صفحه وبلاگی باز شود . ۱۰ ثانیه ، ۲۰ ثانیه ، یک دقیقه ، دو دقیقه ….خلاصه بالاخره باز می شود ، اما در کمتر از زمانیکه صبر کردید باز شود آن را می بندید . چرا ؟ ببینیم چرا بعضی از وبلاگ ها یکبار مصرفند ؟

سرعت ، زیبایی ، خوانایی ، مطالب گیرا ، ارتباط ذهنی با خواننده و … همه و همه در خوب جلوه دادن وبلاگ شما دخیل هستند .

ایرادات معمول وبلاگ های فارسی بشرح زیرند :

۱- زیاد کردن تعداد پست (post) های هنگام بالا آمدن وبلاگ : بطور متوسط ۷ پست در صفحه مناسب هست و بیشتر از آن فقط حوصله بیننده را سر می برد .

۲- قرار دادن عکس به تعداد زیاد : این کار سرعت باز شدن وبلاگ را شدیدا کم می کند و بیینده را بسیار منتظر لود شدن کامل صفحه می گذارد!

۳- قرار دادن عکس با عرض بزرگتر از عرض قالب وبلاگ : اینکار باعث می شود نوار اسکرول افقی صفحات استفاده شود که قالب را از ظاهر انداخته و کاربران را خسته می کند . عرض تصویر بیش از ۴۰۰ پیکسل معمولا مشکل زا می شود .

۴- استفاده از بک گراند مشکی و بطور کلی تیره : باعث خسته شدن چشم بیننده می شود و اشتیاق او را به خواندن وبلاگ کم می کند .

۵- استفاده از فونت نوشته ها با سایز بزرگ و رنگارنگ : جلوه حرفه ایی وبلاگ را پایین می آورد و اصطلاحا کلاس سایت شما رو از بین می برد و سایت کودکانه و فانتزی به نظر می رسد.

۶- استفاده از عکس هایی که نمایش داده نمی شوند : بعضی از سایت هایی که فضای رایگان ارائه می دهند ، فایل ها را پس از مدتی میزبانی ، از روی سایت خود حذف می کنند. عدم نمایش تصاویر باعث زشت شدن ظاهر سایت می شود و جلوه مناسبی ندارد.

۷- لینک های باطله : لینک هایی که هنگام کلیک باز نمی شوند ناامید کننده هستند. در ضمن این لینک ها امتیاز شما را در pagerank گوگل پایین می آورند . بطور ماهانه از وجود لینک هایی که در مطالب و قسمت های مختلف سایتتان به درستی آدرس دهی می شوند و سایت مقصد را باز می کنند اطمینان حاصل کنید!

۸- چپ چین بودن متن : اگر قالب وبلاگ شما مخصوص وبلاگ های فارسی طراحی نشده باشد (مانند قالب های اصلی بلاگر) ، این ایراد رخ می دهد. پس از قالب هایی استفاده کنید که پشتیبانان فارسی خوبی داشته باشند!

۹- کد های جاوا اسکریپت : بعضی ازین کد ها واقعا خسته کننده است و وقت بیننده را تلف می کند . مثل کدی که از شما اسمتان را میخواهد تا بالای صفحه نمایش دهد یا باز شدن یک پنجره هنگام بستن وبلاگ و یا نمایش چندین پیغام پشت سرهم ….

۱۰- کپی برداری از وبلاگ ها و سایت ها : با اینکار بیننده اعتماد خود را نسبت به مطالب شما از دست می دهد.

 

علاوه بر رعایت نکات فوق ، چه چیزهایی وبلاگ شما را بهتر می سازد ؟

- معرفی و لینک دادن به سایت هایی که در زمینه وبلاگ شما مطلب دارند
- اهمیت دادن به نظرات خوانندگان درباره نوشته هایتان
- داشتن وبلاگی به روز . که حداقل هر ۳ روز یکبار به روز شود
- قرار دادن لینک آرشیو مقالات مهم خودتان در صفحه اول وبلاگ
- استفاده از قالب و رنگ های متناسب با مطالب وبلاگتان

۱۵
شهریور

دختره داشته بافتنی میبافته میبینن هر دفعه ای یک بوئی هم میاد ، میپرسن پس این بو چیه ، میگه مامانم گفته یکی زیر میبافی یکی رو یکی ول میکنی

---------------------------------------------------------------

ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم

---------------------------------------------------------------

به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است

---------------------------------------------------------------

نکته زمخت و نه چندان ظریف : هیچ وقت به رسانه ها کاملا اعتماد نکنید ، میدونید چرا ؟ چون اگر تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل‌های چاقی هستند که ناتوانی جنسی دارند و می‌خواهند یک هفته‌ای ویزای کانادا بگیرند و اگر تلویزیون داخلی را ببینید خلاصه خبرهای صدا و سیما این است : باور کنید اوضاع در همه جای دنیا از ایران بدتر است

---------------------------------------------------------------

شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میره

---------------------------------------------------------------

پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه

---------------------------------------------------------------

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

---------------------------------------------------------------

حکمتی برای فهیمان : یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد! در همون حال گشتن به خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک برام پیدا کنیا من نماز می خونم، روزه می گیرم که یه دفعه یه جای پارک می بینه و به خدا می گه! خدا جون نمی خوادخودم پیدا کردم

---------------------------------------------------------------

رئیس: خجالت نمی‌کشی تو اداره داری جدول حل می‌کنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمی‌ذاره آدم بخوابه!

---------------------------------------------------------------

این جریان واقعی است : یکی از دوستان دکتر تعریف میکرد برای یه بنده خدائی شیاف تجویز کردم ، یارو رفت و یکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نمیدونم تا این کپسول ها که دادین را میخورم دلم آشوب میشه

---------------------------------------------------------------

غضنفر می‌میره می‌ره اون دنیا، ازش می‌پرسن چی شد مُردی؟ میگه داشتم شیر می‌خوردم ! میگن: شیرش فاسد بود؟ میگه نه بابا، گاوه یهو نشست

---------------------------------------------------------------

نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…

بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره

---------------------------------------------------------------

طرف یه تیکه آشغال می پره  تو چشمش . می ره جلوی آینه  تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگه دیوونه تو فوت نکن بذار اون فوت کنه!

---------------------------------------------------------------

به مشنگه میگن اگه یه دختر بهت پا بده چی کار می کنی؟ میگه خوب میدمش به یه جانباز!

---------------------------------------------------------------

یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میکنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوکباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میکنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!

---------------------------------------------------------------

یه پیرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود

---------------------------------------------------------------

به یکی میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه

---------------------------------------------------------------

یارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
یارو میگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی

---------------------------------------------------------------

به یکی میگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گه می رم بالای درخت .می گن : تو دریا که درخت نیست یارو می گه: مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم

---------------------------------------------------------------

یکی از این جوون های مغز قاطی پارچه می بره خیاطی می گه آقا اینو واسم کت شلوار بکن فردا نیام بگی سوزنم شکست چرخم خراب شد حال نداشتم اصلا پدر سگ بده نمی خوام بدوزی

---------------------------------------------------------------

از یکی میپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟ میگه بابا ما سرمون میشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است

---------------------------------------------------------------

مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!

۱۵
شهریور
معمولا در اینترنت منابع جامع کمی به زبان فارسی برای کدنویسی قالب سایت و طراحی صفحات وب یافت می شود. از آنجا که اکثر وبلاگ نویسان و طراحان مبتدی وب بسیار نیاز دارند با دستورات و نحوه کدنویسی صفحات وب آشنا شوند در این مطلب به معرفی چند سایت کاربردی می پردازیم :

سایت www.7learn.com ( سایت آموزش جاوا اسکریپت ، وب و طراحی)
- کل مطالب آموزشی در زمینه طراحی قالب
- مطالب آموزشی در زمینه کدنویسی صفحات
- آموزش کامل قرار دادن عکس در پس زمینه ی صفحه
- دستورات کاربردی مورد استفاده روی متن

سایت www.neopersia.org ( آموزش طراحی وب نئوپرشیا )
- آموزش طراحی صفحات HTML
- آموزش کار با تنظیمات CSS

سایت www.html.ir ( آموزش مفاهیم اچ تی ام ال )
این سایت در دو بخش مقدماتی و پیشرفته توضیحات خوب و جامعی را ارائه کرده است
- مشاهده سایت اصلی

۱۳
شهریور

۱۳
شهریور

با سلام شما باسیستم نانوایی کشور تماس گرفته اید

جهت اطلاح از قیمت نان بربری عدد ۱

نان لواش و تافتون عدد ۲

نان سنگک کنجتی عدد ۳

نان سنگک دو رو کنجتی عدد ۴

انواع نان فانتزی عدد ۵

تماس با شاطر عباس عدد ۷؛ را شماره گیری نمایید

- – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - -

آدمها ممکنه پسر باشن، اما پسرها نمیتونن آدم باشن!!!!

- – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - -

هر چی هستی همون باش و هر چی نیستی نگو کاش ……….. چیه دنبالم راه افتادی!؟

۱۳
شهریور
خواهر شوهر چیست ؟

فرشته ای است در قالب انسان .
عاشق داداش
باعث اوج حسادت زن داداش
به فکر جیب داداش
باعث به هم ریختن اعصاب زن داداش
ختم کلام

فدای داداش
در آرزوی ندیدن زن داداش

۱۳
شهریور
فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛
اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری.
اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی که وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!!
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی

۰۸
شهریور

مادر به پسرش میگه

می دونم شیطون گولت زد

مو های خواهرت رو کشیدی

پسر : آره

ولی مشتی که زدم تو شکمش

ابتکار خودم بود

 

غضنفر میره مکه با خودش آر پی جی میبره

میگن این دیگه برا چیه؟

میگه با این سنگا که شما می زنین شیطون نمیمیره

 

به غضنفر میگن: چی شد مامانت مرد ؟

میگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد

میگن افتاد مرد ؟

میگه: نه بابا افتاد رو کولر

کولر شکـست

بهش میگن اون موقع مرد؟

میگه: نه آقا جان

بعد افتاد رو تراس

تراس خراب شد

میگن: خوب این دفعه مرد ؟

میگه: نه بعد افتاد رو سقف گاراژ

سقف خراب شد!

بهش میگن: حتماً این دفعه مرد ؟

میگه: بازم نمرد

دیدیم داره کُلّ خونه خراب میشه

با تفنگ زدیمش


ماشین غضنفر رو تو روز روشن

جلو چشماش میدزدن

رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن : آااای دزد

 بگیرینش

یهو غضنفر داد میزنه : هیچ خودتونو ناراحت نکنید

هیچ غلطی نمیتونه بکنه

رفیقاش وامیستن

میپرسن : چرا ؟

غضنفر میگه : من شمارشو برداشتم


غضنفر داشت نماز میخوند

یکی از پشت سر رد میشه میگه : اوه عجب آدم باخدایی

غضنفر نماز رو قطع میکنه و سرش رو برمیگردونه

میگه : تازه روزه هم میگرم

 

مرد احساس را کشف کرد

و زن عشق را

مرد کار را کشف کرد

و زن خانه داری را

مرد پول را اختراع کرد

و زن خرید را

از آن زمان

مرد چیزهای بسیار زیادی کشف و اختراع کرد

و زن همچنان در حال خرید است

شهر عشق و خنده

۰۸
شهریور

یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود . سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و ۲ تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کار بخوره به اون شکمت که ۲ متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) .

خلاصه الهی بمیرم برای ای دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . …. القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ….. مامانش : بعله پسر دلبندم …. شاهزاده : من زن می خوام ….. مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟……… شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم …..مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی

مزدوج شی؟ ……. شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ……

مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟

روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند

مثل ۲ تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا” ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم …( مگه من فضولم ، اصلا” به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با ۲ تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ….سیندرلا گفت : سلام……. فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ …… سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم …….فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ……

سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم …… فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه…….. سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ …… فرشته :

خداحافظ …. سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ …. فرشته : بعله می خوره …..سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی

شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟……. سیندرلا : نه ندارم …….. فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟….. سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم…… فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم…..فرشته : چرا نمیری؟……..

سیندرلا : آبروم می ره……. فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ……. سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!!

شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد .

زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟……. شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟…….. سیندرلا : ۳۷ ……. شاهزاده در حالی

که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم ۳۷ باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره .

همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا … داماد و ببوس یالا …

سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردندنیشخند