
*****
۱- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«به نام خدای …………
بیانداخت شمشیر را شاه دین»
۱) جهان آفرین
۲) مهربان
۳) کریم
۴) رحیم
یعنی گزینهها آنقدر تابلوست که طرف اگر شعر را در عمرش هم نشنیده باشد، بهراحتی و با توجه به وزن شعر، میتواند گزینهی درست را پیدا کند. اما این سوال، تازه خوب است! صبر کنید برسیم به جالبترهایش!
۲- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چهگونه گور ……….. گرفت»
۱) شهرام
۲) مهرام
۳) بهرام
۴) آرام
به خدا این سوالهای کنکور بوده است ها! فکر نکنید من اینها را از خودم درآوردهام. باور نمیکنید، خودتان بروید سایت سازمان سنجش را ببینید. توی این سوال فقط کم مانده بود یکی از گزینهها را هم میگذاشت “دلپذیر” یا “تبرک” ! تست بعدی را داشته باشید:
۳- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«که گوید برو …… رستم ببند
نبندد مرا دست، چرخ بلند»
۱) دست
۲) پا
۳) کمر
۴) چشمهای
دقت دارید که، طراح محترم گزینهی ۲ را «پای» ننوشته که خدای نکرده داوطلبین عزیز کوچکترین شکی نکنند. آن گزینهی ۴ هم که آخرش است. اما سوال بعدی:
۴- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
« ………… پردهی پندار دریدند
یعنی همهجا غیر خدا هیچ ندیدند»
۱) مردان خدا
۲) مردم همهجا
۳) مردم همیشه
۴) مردان و زنان
باز این سوال نسبت به قبلیها خوب است! گزینهی ۳ را دارید که! خُب دیگر وقتش است برویم سراغ شاهکارها!
۵- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«گل همی پنج روز و ……. باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد»
۱) هفت
۲) چهار
۳) شش
۴) هشت
یعنی من عاشق طراح این سوال هستم! خدایی دل خجستهای داشته! فکر کنید! مثلاً یکی با خودش بگوید : گل همین پنج روز و هفت باشد! ای جان! اما حالا که با سوالات ادبیات آشنا شدید، بد نیست یک نگاهی هم به دو سوال از درس معارف بیاندازیم:
۶- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«ارزش هر کس به درک و ……… وی از حقیقت هستی و جایگاه انسانی در کاردانی آفرینش دارد.»
۱) فهم
۲) پرهیز
۳) دوری
۴) جدایی
و اما به نظر من در میان همهی این سوالات نبوغآمیز، جایزهی ویژه تعلق میگیرد به سوال درخشان، بینظیر و شگفتانگیز زیر:
۷- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«رویاهای صادقانه : هر کدام از ما هنگام ……….. رویاهایی را مشاهده میکنیم. این رویاها انواع مختلف دارند.»
۱) دویدن
۲) ایستادن
۳) خواب
۴) نشستن
آقا من همیشه هنگام دویدن رویا میبینم ! آنقدر خوب است
منم آن بچه پولداری که الان
تو می بینی مرا در این خیابان
همان هستم که شلوارم بود تنگ
لباسم هر ورش باشد به یک رنگ
به چشمم عینک Reyban گذارم
به گوشم هدفون آی پاد گذارم
تو که مبهوت من هر روز بودی
مرا حتما شناسایی نمودی
پرادوم قرمز است و لامبورم زرد
دو بنزم را پدر از “آخن” آورد
دوسالی هم خودم رفتم به خارج
نوشتم اسم خود را توی کالج
و چون در تنبلی ممتاز گشتم
اروپا را که گشتم بازگشتم!
بهار مالزی را دوست دارم
زمستان سوی آلمان رهسپارم
روم گر بهر سرگرمی به پاریس
دو ویلا می خرم در”کان“و در“نیس“
اگر یک هفته در تهران بمانم
روم سوی فشم با دوستانم
ایمیل و فکس من درجنب و جوش است
موبایلم نیز همواره به گوش است
خلاصه زندگی شیرین و خوب است
کجایش حاوی نقص و عیوب است؟
نمی دانم چرا بعضی ز مردم
نمی پویند راه لندن و رم؟!
اگر از غصه دنیا غمینی
سفر باید کنی حتی زمینی!
به یک جا ماندگاری حیف دارد
سفر سوی فرانسه کیف دارد!
چرا نالی ز کمبود و گرانی؟
سفر کن جان من تا می توانی!
ز بی نانی چرا هی می کنی غش؟
بخور شیرینی و پیتزا به جایش!
چرا آخر پراید را دوست داری؟!
بخر بنزی به عنوان سواری!
چرا در شوش مسکن می گزینی؟
نداری ظرفی از پیرکس و چینی!
اتاق منزلت مانند گور است
بیا جردن، ببین اینجا چه جوراست؟!
کمی چون وقت من امروز ضیقه(!)
کنم ایجاز: هان ای بدسلیقه!
اگر از خوب و بد بی اطلاعی
بکن با بنده تشریک مساعی
بگویم تا چه چیزی برگزینی
و در دنیا کجاها را ببینی!
ولی فعلا ندارم وقت تفسیر
که پرواز هلندم می شود دیر!
اینجا آبادان ساعت 5 عصر
بازگشت جاسم پس از 6 ساعت قواصی بدون اکسیژن !
امروز هم بدترین صیدش بوده ! یه کوسه کوچولو گرفته !!!
چهره شرمندش هم گویای این موضوعه !
خدایا..
ماه مهمونیت داره تموم میشه!!
فقط خواستم بدونم؛
فرو دادن اینهمه بغض ، روزه رو باطل نمیکنه؟!!
بزارین تا اونایی که داد از عدالت میزنن بگن این عدالته!!!
اگر عاشق نبودم چهره ام زیبا نمی شد
هزاران قطرۀ اشکم به رنگ روشن دریانمی شد
نمی شد از درونم با خبر غیر از تو و او
اگر چشمم نمی گفت عاشقم؛ رسوا نمی شد
اگر یک بار از عشقت برایم گفته بودی
دل شوریده ام آواره ی صحرا نمی شد
لبت را تا سحردر خواب دیدم برلب خود
دعاکردم؛ چه می شد این شبم فردا نمی شد
تمام جان و هستی بسته ی این نام نیکوست
وگرنه عاشقی واله چو من پیدا نمی شد
نمی شد گل به روی کوه های خشک پیدا
"گل حسرت بهار" دروصل او شیدا نمی شد
کدامین عاشقی از بوسه ای رنجیده درخواب
اگریک بوسه می دادی، جهان غوغا نمی شد
اگر که عاشقی در چشم توپوچ است و بی رنگ
جهان با دست او با نام عشق بر پا نمی شد
عشق پاسخی نداد
خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد
ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید
خیانت با عصبانیت گفت:چرا جوابی نمی دهی؟
سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت:انقدر بار شکست برایت
سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟
عشق به آرامی پاسخ داد:تو پیروز نشده ای
خیانت گفت:مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای
من به خیانت وا داشته ام ؟
عشق گفت:آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند
...........چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم.
ای مسیحای زندگی عشق و زیبایی :
بهترینم تلاش برای ترسیم سیمای تو به آن می ماند که بخواهم رنگین کمان را در
قفسی به بند بکشم و یا ابرهای آسمان را در مشت خویش جمع کنم تو همچون شن
های ساحل دریا از میان انگشت های فهم من می لغزی و مانند شبنمی بازیگوش با
بالا آمدن آفتاب کنجکاوی من محو می شوی .
تو اهل اینجا نیستی اهل هیچ جا نیستی تو فارغ از مکانی فراتر از زمان وطن تو کلمه
است در کلمه زاده شدی در کلمه زیستی ودر کلمه مردی اگر چه در قاموس تو مرگ
معنایی ندارد آری کسی که در کلمه بمیرد هرگز نمی میرد ققنوسی است که در
خاکستر خویش بال و پر می زند و تولدی دوباره می یابد .
کسی که در کلمه فانی شود جاودانه می ماند زیرا کلمه همان عشق است و عشق
خداست خدا هرگز نمی میرد پس کلمه همواره می ماند و همیشه عاشقانه میماند.
ای عاشقان :
وقتی عشق می ورزید نگویید خدا در دل من است بگویید من در دل خدا هستم .
غم مخورید ای عزیزان ناتوانم زیرا قادری متعال در پس و آن سوی این جهان مادی
هست قادری که همه عدل است و رحمت است و شفقت است و عشق .
خداوند در دل هر یک از ما رسولی قرار داده است تا ما را به یک راه روشن هدایت کند
با وجود این بسیاری هنوز در بیرون از خود بدنبال زندگی می گردند
غافل از آنکه زندگی در درون آنهاست .
محبوبم :
اشکهایت را پاک کن ...
زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته موهبت صبوری و
شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد اشکهایت را پاک کن آرام بگیر
زیر پا با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری ، تلخی بینوایی و
درد جدایی را تاب می آوریم .
اشکهایت را پاک کن...
عشق تنها آزادی در دنیاست
زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که
قوانین بشری و پدیده های طبیعی نیز آن را تغییر نمی دهند.
هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد از پی اش بروید هرچند راهش سخت و ناهموار
باشد . هنگامی که با بالهایش شما را در بر می گیرد تسلیمش شوید گرچه ممکن
است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحت کند وقتی با تو سخن می گوید باورش کن
اگر چه ممکن است صدایش رویاهایت را پر کند همان گونه که باد شمال باغ را بی
بر
می کند زیرا عشق همان طور که تاج بر سرتان می گذارد به صلیبتان می کشد .
همانگونه که شما را می پروراند شاخ و برگتان را هرس می کند .
همانگونه که از قامتتان بالا می رود و نازک ترین شاخه هایتان را که در آفتاب می
لرزند نوازش می کند ، به زمین فرو می رود و ریشه هایتان را که به خاک چسبیده می
لرزاند .