روستای ما
حرکت خرامان کفشدوزکان سرخ خال خالی روی علف های شبنم گرفته و خیس!
صدای قورباغه ها از درون آبگیر درون رودخانه!
بوته سرخ کنگرهای از دور نمایان،پرتو نافذ خورشید از میان برگ نخل های تنیده و پیچیده بر تن کومه تار اینک روشن!
صدای تراکتور قراضه پدر و دودی سیاه به هوا برخاسته!
داس های در دست پسرکانی بازیگوش و دوان به دنبال تراکتور!
بوی دود و دوغ!بوی هیزم های سوخته زیر دیگ دوغ!بوی سرگین گوسفندان به سوی صحرا رهسپار!
بع...بع بره های از گوسفندان جدا مانده!چوپانی شال به کمر پیچیده و درونش کاسه ای حلوا!
صبح بخیر گفتن بلند پدر و پاسخ بلندتر پدربزرگ!
دخترکی جارو در دست و ظرفی آب!آب و جارو!
آن سوتر عمه اش دست در تنور،بوی نان برشته داغ از درون حصیر نان!سگ های گله به انتظار چانه ای خمیر!
و پسرکی سنگ در دست به دنبال خروسی دست از آواز برندارنده!
وه که چه بیگانه است زندگی این بشر با آن بشر در برج و بارو نشین!
- ۹۱/۰۴/۱۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.